زیباترین نامه ها

تبلیغات

زیباترین نامه ها

نامه دوم:

سرگذشت غم هجران تو گفتم با شمع

           آنقدر سوخت که از کرده پشيمانم کرد.
آخرين باري که شنيدمت گفتي که درگيري هم با خودت و هم با ديگران . آن قدر زمستاني و سرشار از جذبه دلم را لرزاندي که فهميدم حق پرسيدن دليل را هم ندارم درست مثل هميشه اين بار حتي اجازه از دور تماشا
کردنت را هم ندادي و خيره در سکوت با عاشقانه هاي خودم بودم که چرا تو به چشم جرمبه آنها نگاه مي کني؟ فرقي نميکند اول نامه سلام باشد يا خداحافظي .
وقتي هيچ کدام برايت مهم نيست اما من مثل تو فکر نمي کنم .مهم اين  که دلم برايت لک زده است حتي براي نخواستن و شکستن و راندنت.تا هوايي دوستت دارم در عاسقانه هايم مي وزد طعم چمان تو همان عسلي است
که خوش طعم ترين حادثه هاي دنيا حسرت يک ثانيه تجربه کردنش را  مي کشد.
زيبا دارم ملوديت را با گيتارو چهره ات را با آب رنگ تمرين مي کنم مي خواهم بنوازمت نقاشيت کنم شعر که به دلت ننشست نازينين مريم .بي خبر نباشي بعضي ها عجيب سرزنشم مي کنند فکر کنم کمي حسوديشان ميشود  که تو هرچند سنگ ميزني من عاشق تر ميشوم.
آنها هنوز نمي دانند که همه ديوانگان را نميشود با سنگ راند.بعضي هايشان با سنگ ديوانگيشان چند برابر گل مي شود و ميشکفدو بزرگ مي شود .بزرگ عين تو.عين علي عين اسمت.عين مسيح و عين رنگ سرخ.
زيبا بعضي ها خيال مي کنند تو مثل همه اي بگذار اينگونه زندگي کنند من خيالم راحت تر است .جزيره ناشناخته دوردست ترين روياهاي نرسيده ام .وقتي مي داني که دلي تا انتها در گرگ و ميش وسوسه داشتنت عين
بادبادکي گره خرده به درخت گير است تو چرا درگيري؟ دخالت نيست جسارت است شايد هم تمام اين بهانه هاي چکه چکه محض خاطر اين است که من اين لياقت را ندارم حالا که ابن ها را مينويسم زمين کلي عروس شده است
و اولين برف درشت امسال معاشرتش را با زمين و اهاليش شروع کرده است.دير ميشد اگر حالا نمينوشتم مي دانم اين روزها اصلا روز تو نيست يعني چشمانتاين را فرياد مي زند اما روز تو هم مي شود عزيزم
يقين کن من عادت ندارم وقتي قيمت دلخوشي نجومي است بي جهت دل کسي را آن هم عزيزترينم  را خوش کنم.نامه هاي قبلب را از بس که ندادم پاره کردم واينها را از بس که دادم تو پاره خواهي کرد
اين را به خاطر پرسشي که هرگز برايت پيش نمي آمد گفتم  ..............................پرحوصله ترين عاشقت -

مريم

تو مثل اونا نباش اونا مارو دوس ندارند

تو اطاقشون گل مصنوعی بیشتر می ذارند

تو مثل اونا نباش چون زیر بارون نمی رند

مثل لیلی نمی شند تو خواب مجنون نمی رند

تو مثل اونا نباش اونا واسم بس نبودند

اونا مثل نقش معبدا مقدس نبودند

تو مثل اونا نباش اونا وفادار نبودند

محض خاطر کسی هیچ شبی بیدار نبودند

تو مثل اونا نباش اونا شکستن بلدند

به حساب خود خواهیم نذار ولی اونا بدند

تو مثل اونا نباش اونا ازم جدا شدند

بی دلیل شکستن و رفتن و بی وفا شدند

تو مثل اونا نباش مثل همین حالات بمون

خیلی آروم و زلال و با وفا و مهربون

 

 


ای علّت قشنگیِ رؤیا و خواب من

تنها دلیلِ گُل شدن اضطراب من

ای راه حَلِّ سادۀ جبران تشنگی

فوّارۀ نگاه قشنگ تو آب من

رفتی چقدر ساده دلِ آسمان شکست

در عکس مهربان تو در کنج قلب من

باران چقدر حرف تو را گش می‌کند

می‌بارد آنقدر که نیایی به خواب من

گرچه نگاه عاشق تو هیچ کم نکرد

از اوج دل ندادن تو یا عذاب من

اما دل شکسته من باز هم نوشت

صدآفرین به چشم تو و انتخاب من

 

دیشب کلام نقره ی نازت عجیب بود

با من که آشنای تو بودم، غریب بود

 

درد می کشم

به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم

و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم

تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم
 


یکی با غم می نویسه رو دلش

ای خدا عجب چه روزگاریه

یه نفر خیری ندیده از حالا

پس پناه می بره به گذشتاه هاش

یکی ام شاعره تا خسته می شه

زود می ره راغ دست نوشته هاش

یه نفر خط می کشه رو آرزوش

سند عشقش رو باطل می کنه

 

دل من روی زمینه دل تو تو آسمونه

انقدر دوست دارم من که فقط خدا می دونه

بیا یه عهدی ببندیم ببینیم کدوم یک از ما

تا ته جاده ی دنیا بر سر عهدش می مونه

بعضی قلبا بی ستارن یه ستاره هم ندارن

شایدم ستاره هاشون مث ما تو کهکشونه

برجای غرور بلندن که دارن به ما می خندن

کاش با هم بریم یه جا که بر خلاف شهرمونه

یادمه پرسیدم از تو که می شه با هم بمونیم ؟

گفتی این که دست ما نیست بذارش پای زمونه

چه بباری چه بتابی چه بخندی چه بخوابی

عزیزم چه فرقی داره واسه اون که شد دیوونه

نکنه بری یه روزی با یه قایق از کنارم

واسه ی دلم نذاری نه اشاره نه نشونه

می دونم یه جای این عشق خستگی کار می ده دستت

مرغ عشقمون رو آخر می کنی بی آشیونه

من نمی دونم چی میشه نمی شه بگذرم از تو

شاید اون موقع ببارم تا شاید بیای به خونه

خلاصه فقط می خواستم قصمون رو گفته باشم

می دونم که آخر عشق با خدای مهربونه

دل من فکراشو کرده که صبور و باوفا شه

کاش دل تو هم صبور شه این روزا اگر بتونه

دیگه حرفی نیست عزیزم بجز اشکی که می ریزیم

کاش بپرسی راز عشق و از گلای ناز پونه

 

دیگر ملالی نیست جز نداشتنت ‌٬نخواستنت٬راندنت٬باختنت٬رفتنت٬نماندنت٬

با او و هزاران اوی دیگر بودنت٬بدون مکث پاسخ منفی دادنت.و عشقی نیست٬

جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت. این را برایت نوشته بودم. باز هم مینویسم:

« هر ستاره شبی است که از تو دورم٬آسمان چه پر ستاره است.»

شنبه ۱۳٩٠/٤/۱۱ | ٤:٤٦ ‎ب.ظ | aLoNe gIrL | نظرات (0)



حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

شنبه ۱۳٩٠/٤/۱۱ | ٤:۳٧ ‎ب.ظ | aLoNe gIrL | نظرات (3)

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود

 

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی
بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

 

کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم

پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم

یه دل که توش غم نباشه

غصه و ماتم نباشه

یه دل که عین یه سنگ باشه

دلی که توش راز نباشه

یه دلبر نازک نباشه

به غصه و غم هیچ دری توی دلم باز نباشه

دلی که با نگاه اون پاره نشه

این همه نازک نباشه

یه دل که توش خون نباشه

غصه ی پنهون نباشه

دلی که مثه قصه ی لیلی و مجنون نباشه

کاشکی می شد

کاشکی می شد

اما میدونم نمی شه

همین دلم تو تنم میمونه واسه همیشه!

 
درباره وبلاگ
نويسندگان
امکانات وب





نامه بی جواب(مریم حیدرزاده)  چاپ

تاریخ : یکشنبه 17 مرداد ماه سال 1389 در ساعت 17:18
نامه بی جواب

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره

 

وخداوند عشق را افرید

زیبا سلام!دیگر نه خط قهوه ای مانده که روی فنجان فال من و تو نیفتاده باشد و نه شعر حافظی که در جواب نیت بعدهایمان در نیامده باشد.

هر کدام از خط ها و شعرها چندین بار اقبالشان را آزموده اند و گاه دلخوش و گاه دیگر پریشانم کرده اند.

ستاره ها هم که دیگر حرفشان را نزن از تمامشان بیزارم.

انگار زمانی که خورشید برای تولد آنها نور پخش می کرد آن دو ستاره ی من و تو جایی پشت ساحل آسمان برای به دنیا نیامدن مشغول نذر و نیاز بودند.شاید هم آمده اند و مدتهاست رفته اند گل بچینند.این اردیبهشت هم که انگار فقط به فکر بهشتی هاست انگار کسی بهشتش را دزدیده و جایی پشت آرزوهای آنهایی که دنیا دستشان ست پنهان کرده تا مبادا چشم ما به گوشه ای از جمال مبارکش بیفتد،تو هم که انگار کسی،چه میدانم دستی نامرعی کوک گیتار اعصاب نازنینت را بر هم زده است و شاید هم دیگر این سیم برای نواختن ترانه هایتمناسب نیست که کمتر سراغ دست نوشته و نوشتن می روی آخر حالاها فقط چیزها دل آدم را نمی زنند.مد شده گاهی آدمها کسانشان را هم عوض می کنند بگذریم... .

عصری که عشق را با الف بنویسند بهتر از این نمیشود.دقت کرده ای آدمها دو دسته اند:یا نامه می دهند یا ادامه.

آنها که نامه می دهند مختصری عاشق ترند آنها نامه می دهند و آن آدمهای مقابل به آزارشان ادامه،مهم نیست اهل تمنا نبودم و نیستم نازنین مریم.محض رضای خدا یک بار به سبک آدمهای خیلی عادی که همیشه برای جواب دادن به نامه از هرکس که باشد عزا میگیرند با حرص پاسخ نامه را بنویس ببینم دنیای بی رویای بی فردا دست کیست؟

یا دست کم قرار هست به ما هم برسد یا نه؟!

به فرض مثال که دیدار داغ را تازه می کند اما اگر آن دیدار همیشه ی ارغوانی بعدها وقتی باشد که داغی نباشد چه؟

پاسخش را حتما برایم با سرخ بنویس نه مثل تبریک عیدت که حقیقتش آنقدر شخص ثالثش پر رنگ بود که نفهمیدم مخاطبت منم یا دیگری....باشد دیگر از رسیدن و نرسیدن نمی نویسم هرجا دلم هوایش را کرد نقطه چین می گذارم یکی برای رسیدن و دوتا برای نرسیدن،آخر اگر رسیدن باشد یکی شدنست و نرسیدن یعنی آن دوتا هنوز دورند تا رسیدن.از حق نگذریم چه زود بروم های سئوالی جایشان را به می روم های امری دادند!راستی بروم صفحه بعد؟عکست خوب نگاهم می کند عکس روزهای اولت،اجازه داد،تو که اهل این روزهایی.نمی دانم شاید دلت اهل شکایت نیست دیگر نه حرف از مشغول بودن می زنم،نه آمدن و نه ماندن.یک نتیجه ی شبانگاهی به من آموخت اگر کسی،فکری،دلی یا حتی شماره ای،بخواهد مشغول کسی باشد شب و روز و ماه و خورشید نمی شناسد.اگر کسی دلتنگ دیگری باشد آمدن و دیدنش اندک لرزشی  در نقطه ای از دل عاشقش می اندازد و اگر اهل ماندن باشد نیاز به سفارش نیست.

خلاصه که خلاصه اش کنم این بار از اون دفعه ها از اون دفعه ها بود که هیچ بهانه ای نبود برای نوشتن،یاد تفاهم نقره ای مان بر سر قانع کننده ترین دلیل عالم افتادم این بار فقط دلم خواست،خواست تا بی بهانه بنویسم و من هم نوشتم و حالا چون تقریبا تمام چیزهایی که دلم دلش می خواست بدانی را گفت و من تجربه کردم و برایت نوشتم دیگر حرفی نیست،سفارشی نیست جز اینکه:چشمای روشنت یه کم کاشکی هوای منو داشت...فقط همین کسی که دست خودش نیست اما اگر نخواهد هم،همیشه به تو فکر می کند.

                             

+ نوشته شده در  شنبه نوزدهم بهمن 1387ساعت 23:7  توسط عاشق دلباخته  |  نظر بدهید

نامه ی اول

چه سلامی؟!چه نگاهی!وقتی شانه هایت مدتهاست به علامت نمیدانم بالاست و انگار حالا حالاهم خیال پایین آمدن ندارد.

چه تابستانی؟!وقتی یک عالمه از برگها هنوز پایین نیامده به خاطرش خود کشی کردند.

چه گرمایی؟!وقتی دیگر مه آه من یخ دستانت ر ا حتی تکان هم نمی دهد.

چه بهانه ای؟!وقتی تمام بهانه ها را گرفته ای و دیگر گرفتنش از نگرفتنش برایت سخت ترست.

چه حرفی؟!وقتی تمام حرفها را زده تصمیم رفتنت را روی دیوار هر پس کوچه ای نوشتی و من فقط خواندم.

چه سیبی؟!وقتی سرخ را زیر سئوال کم رنگ ماندن و نماندنت کشتی.

چه تولدی؟!وقتی تمام شمع های دنیا را زیر دین ناز سوسوی چشمانت سوزاندی.

چه بخششی؟!وقتی دیگر چیزی،حتی لحظه ای درنگنیست که کسی به تو هدیه نکرده باشد.

چه دوست داشتنی؟!وقتی به تعداد حروف دوست داشتن هم دوستم نداری.

چه نامه ای؟!وقتی نخوانده تک تکشان را مثل سبزه های هفت سین سنتهایمان به آب روان می سپاری شاید آن سوی رود نمی دانم کجا،کسی با خواندن خطی از آن به زندگی بازگردد.

دریغ از یک شب بارانی،دریغ از بارانی که یک شب مهتاب بیایید و محض خاطر صورتی بودن چند دانه شمعدانی قلمه زده گلدان معصوم آن خانه ی دور اما قشنگ،نخستین حرف نمی دانم تو را برای همیشه بدزدد و نه بر آب روان بلکه این بار به خاک مهربا ن بسپارد.این دفعه جوری نوشتم که ندانی خط کیست و آنوقت که تمامش را خواندی،یک بار هم کار تو مثل کار ما،از کار گذشته باشد.

کسی که هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارد.

 

 


 




مطالب مرتبط
.